پائولو کوئیلو، نویسندهایه که با قلم جادوییش، داستانهای ساده رو به حقیقتهایی عمیق تبدیل میکنه. خالق کتابهایی مثل کیمیاگر ( که قبل تر به صورت چکیده در اختیارتون قرار گرفت)زندگی میلیونها نفر رو تحت تأثیر قرار داده. اما کوه پنجم، کتابی از جنس جدال انسان با سرنوشته ،یه اثر کاملا متفاوت و تفکر برانگیزه!قصهی الیاس، پیامبری که وسط شکها، ایمانش رو دوباره کشف میکنه.
ادامه متن کل داستان را اسپویل میکند لطفا با مسئولیت خودتان مطالعه کنید
سفر به درون ویرانهها
الیاس، پیامبری جوون، در شهری زندگی میکنه که پر از ایمان و ترسهای قدیمیه مردمشه. وقتی خداوند بهش فرمان میده که از شهر فرار کنه، مجبور میشه از زادگاهش بیرون بره و به شهری به نام صرفه میرسه. اینجا تازه ماجرا شروع میشه: الیاس وارد دنیایی میشه که بین وظیفه پیامبری و تمایلات انسانیش به طرز عجیبی گیر میکنه. الیاس، توی این شهر با زنی آشنا میشه که نگاهش به زندگی رو تغییر میده.
عشق، برای اولین بار در قلبش رخنه میکنه.
اما سرنوشت بهش رحم نمیکنه. قطار جنگی به شهر حمله میکنه، عشقش رو از دست میده، و مردمش رو در حال نابودی میبینه… اون با شهری آواره و مردمی ناامید دلشکسته و تنها میمونه.
از خودش میپرسه : «آیا این تقدیر منه؟ باید تسلیم بشم؟ یا چیزی بزرگتر در انتظارمه؟»
این سوالها منجر به یه جدال درونی بزرگ میشه. اینجاست که کوئیلو به زیبایی توی کتاب نشون میده که: شک، نقطهی شروع ایمانه. وقتی همهچیز رو از دست میدی، تازه فرصت پیدا میکنی خودت رو پیدا کنی.
الیاس تصمیم میگیره شهر و خودش رو از نو بسازه. این تصمیم، یه تلاش انسانی ساده نیست، بلکه یه نماد از برخواستن از شکسته. نماد ارادهای که حتی توی ویرانهها هم زنده میمونه. اینجا داستان اوج میگیره: اون میفهمه که خدا فقط تماشاچی نیست، بلکه منتظره که تو تصمیم بگیری مسیرت رو خودت بسازی. چیزی که از این کتاب دریافت میکنیم:کوه پنجم یه پیام ساده اما عمیق داره: سرنوشت یه نقشه آماده نیست؛ در واقع تو با انتخابهات اون رو میسازی. این کتاب میگه شکستها، ویرانیها، حتی لحظاتی که حس میکنی همهچیز تموم شده، فقط یه آغاز جدیدن بدونید هیچ فرازی بدون فرود ممکن نیست.زندگی بالا داره و پایین،مرگه که فقط یک خط صافه( صدای بوق مرگ رو یادتون بیاد) پائولو کوئیلو با الیاس به ما نشون میده که: هیچکس توی دنیا بدون ترس و شک زندگی نمیکنه، ولی اونهایی که تصمیم میگیرن از دل ترسهاشون عبور کنن، به معنای واقعی زندهان.
زندگی توی لحظههایی که تسلیم نمیشی، تعریف میشه.
شاید بزرگترین درس این کتاب این باشه: حتی وقتی وسط ویرانهای و نمیدونی قدم بعدی چیه، همون قدم اول رو بردار. چون شاید همون قدم، آغاز مسیری باشه که تو رو به جایی بزرگتر از چیزی که فکرش رو میکنی میرسونه. سرنوشتت منتظره که بهش شکل بدی.
دیدگاهتان را بنویسید